سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعار آئینی غفاری



بسم الله


یا حسین مارا به احسان وسخاوت بطلب


گر چه ما نالایـقـیم تو با  عنـایـت  بطلب


بر سرنوکر کشد دسـت نوازش صاحبش


جان زهرا مادرت  بـهر ارادت  بطلب


سیدی راضی مشو ماند به دل این آرزو


عاشقان را یک سفر بهر زیارت بطلب


در میان نوکرانت  کمترین   نوکر منم


نوکر سرگشته را با یک  اشارت بطلب


گر چه خود خونِ خدائی  پسر خونِ خدا


خاطر خونِ  سر   شاهِ  ولایت   بطلب


صورت مارا تو منگرسیرت خود را ببین


سائل حق دارد کند قصد سماجت بطلب


نزد احسان تو باشد گر چه دریا قطره ای


کی شود کم زین عطا ای جان فدایت بطلب


یا حسین خواهی دو دست آرم برایت واسطه


تا شود این شهپر ِخونین وساطت بطلب



آرزو  دارم  بگریم  جای  تلِ  زینبت


هم ببینم قتلگاه  هم  خیمه هایت  بطلب


سرورا بیمارعشقم عشق من کرب و بلاست


ای طبیب دارم نیازی بر طبابت بطلب


من گدایم من گدایم من  گدایم  من گدا


این گدا را یا حسین بر کربلایت بطلب


تا که غفاری ببوسد مرقد شش گوشه را


گویدش یا بن الکریم بهر کرامت بطلب


اسکندر غفاری

 



بسم الله

ای خوشا آنکس که قرآن را تلاوت می کند

از قوانین   کتاب حق اطاعت می کند

بر لب قاری زند فوج ملائک بوسه ها

چونکه آیات خدا را او قرائت می کند

حفظ این گنج امانت آدمی را مشکل است

ای بسا گاهی خیانت در امانت می کند

هر کسی راه حقیقت می نماید جستجو

بی گمان وی را کتاب اله هدایت می کند

ای مسلمان عترت پیغمبر از قرآن بدان

هر یکی بر دیگری زیبا دلالت می کند

روز محشر چون شود آید بشر پای حساب

آن زمان قرآن ز بعضی ها شکایت می کند

ای قلم یادی نما زان سر که بر سر نیزه بود

کوفیان دیدند که او قرآن تلاوت می کند

آه یا صاحب زمان این نکته را بر من ببخش

گرچه مطلب راچنین راوی حکایت می کند


گوید  او  چندین نفر دیدم ز قوم  اشقیا

بر سر جدت حسین هر یک جسارت می کند

ناطق  قرآن  حق را می زدند سنگ  جفا

میزبان مهمان نوازی با عداوت  می کند

ناگهان  بانگی برآمد  از میان  محملی

یا حسین دانی که زینب جان فدایت می کند

ای  هلال  یکشبه  پشت  شفق  می بینمت

رنگ رخسار تو با لاله رقابت می کند

از جمال حق نما  جاری بود خون  خدا

در قیامت این رخ گلگون قیامت می کند

راس تو خونین و راس زینبت سالم بود

شاهد روز ازل بر ما  نظارت  می کند

سر زنم بر چوب محمل تا شوم هم رنگ تو

زینب از قانون عشق آری اطاعت می کند

این همه آتش مزن غفاری قلب شیعه را

مزد اشعار تو را زهرا عنایت می کند

اسکندر غفاری

 



بسم الله

ای نام تو مشکل گشا اباالفضل

جانها بود فدایت یا اباالفضل

باب الحوائج   باب الحوائج

بارها   گرفتم   از تو نتایج


تو نور چشم شاه مشرقینی

امیر لشگر   امام   حسینی

امید شیعیان   و نور عینی

دوای درد مند و عاشقینی

باب الحوائج باب الحوائج

بارها گرفتم از تو نتایج



تو ساقی بنات   مرتضائی

تو حافظ حریم مصطفائی

بدین حق تو صاحب لوائی

برادر حسین و با وفائی

باب الحوائج باب الحوائج

بارها گرفتم از تو نتایج


تو اسوه ی عبادتی اباالفضل

تو مظهر شجاعتی اباالفضل

تو فوق ماه طلعتی اباالفضل

تو معدن سخاوتی اباالفضل

باب الحوائج باب الحوائج

بارها گرفتم از تو نتایج

فدای آن دو دست دل ربایت

نموده  کسب آبرو برایت

مقام اولی تو در سقایت

بریزد اشک دیده در عزایت

باب الحوائج باب الحوائج

بارها گرفتم از تو نتایج


تو گفتی من اگر چه تشنه کامم

به فکر کودکان و هم امامم

به   یادگار   فاطمه غلامم

من پیروِ  آن رهبر  همامم

باب الحوائج باب الحوائج

بارها  گرفتم   از تو نتایج

اسکندر غفاری

 



بسم الله

برخیز و برادر ز سفر خواهرت آمد

از بهر شکایت به برت   یاورت   آمد

------------------

مظلوم حسین جانم حسین جانم حسین جان

عطشان حسین جانم حسین جانم حسین جان

جانا چه بگویم که چه   آمد به سر ما

جاری شده خون جای سرشک از بصر ما

تو ماندی درین کرب و بلا با همه   یاران

از ما بگرفت تاب و توان این سفر ما

----------------------

مظلوم حسین جانم حسین جانم حسین جان

عطشان حسین جانم حسین جانم حسین جان 

در کوفه زدند سنگ جفا اهل شقاوت

ناگه به سر دختری کرد سنگی اصابت

گفتم که کنم شکوه به تو زان همه محنت

دیدم ز سرت خون شده جاری به جمالت

------------------------

مظلوم حسین جانم حسین جانم حسین جان

عطشان حسین جانم حسین جانم حسین جان

بشنو که بگویم به اسیران چه گذشته

از شام و عزا خانه ی ویران چه گذشته

جان داده رقیه دل شب کنج خرابه

دانی که به ویرانه نشینان چه گذشته

-----------------------------

مظلوم حسین جانم حسین جانم حسین جان

عطشان حسین جانم حسین جانم حسین جان

اسکندر غفاری

 



بسم الله

اولین گوهر ارزنده ی زهرا حسن است

دومین حجت  خلاق  توانا  حسن است

رهبری که به حسین حق  ولایت دارد

حفظ دین نبوی بعد علی با حسن است

شهریاری که در آن دوره نبود همتایش

گفته می شد همه جا ماه دل آراحسن است

هر امامی به  جهان خط  وظائف  دارد

آنکه  صلحش چو  سلاح  بود ه  بر اعد ا حسن  است

آن  همه  زخم  زبان  مردم  نادان  زدند

آنکه بشنیده ز دون تهمت بی جا حسن است

یکی از دوش عبا و  یکی   سجاده  ببرد

خون بدل آنکه شده زین همه غم ها حسن است

ای فلک همسر او جعده ملعونه چه کرد

آتش افکنده به دل کشته ی اسما حسن است

یا رب این صورت از غم ز کجا می آید

این چنین ناله کند ناله ی او وا حسن است

به یقین شیون زینب بود از بهر حسن

آنکه جان می دهد از فتنه ی اعدا حسن است

ای خوش آن روزی که غفاری شود زائر او

گوید او سائل درگاهم و مولا حسن است

اسکندر غفاری