بسم الله
دیده باید خون بگرید در عزای فاطمه
بانگ واویلا بر آید از سرای فاطمه
آری جادارد نوای سوز نی گردد خموش
چونکه نای مرتضی نالد برای فاطمه
درچمن بلبل سیه پوشید و گلشن شد خزان
مانده در اوج بلا تنها همای فاطمه
ضجه ی اهل سما باید به گوش جان شنید
مجلس ماتم بپا کرده خدای فاطمه
ای زنانی که نمودید شکوه از دخت رسول
بعد از این راحت شدید ازناله های فاطمه
جای خواب کود کان آغوش گرم مادراست
گویدش لالا علی شبها به جای فاطمه
گنج خود را بوتراب پنهان نموده در تراب
در کجا دفنش نمود آن هم نوای فاطمه
اولین مظلوم عالم مانده در گرداب غم
بی کس و تنها چه سازد مبتلای فاطمه
معجر ماتم بشد با زلف زینب آشنا
آتشی بر دل زند آن دلربای فاطمه
تا به کی غفاری نالد زین همه درد نهان
بهره مندش کن خدایا از دعای فاطمه
اسکندر غفاری