بسم الله
از غم امام باقر دل بود ماتم سرا
می زند آتش بدل آن حجت پاک خدا
نوگلی پرپر شده از باغ زین العابدین
می زند شیون ملائک بهر این گل درسما
زهر دشمن در وجود آن امام غوغا نمود
فاطمه با چشم گریان آمده بهر نوا
حضرت صادق چنان می نالد از داغ پدر
تسلیت باید بگفت بر صادق صاحب عزا
جسم اوگشته ضعیف و ناتوان اززهرکین
بر سر و سینه زند اهل عیال و اقربا
باید از قاتل بپرسیم کای ز خالق بی خبر
حضرت باقر چه کرده داده ای زهر جفا
این عزیز فاطمه مظلوم عصر خود بود
عالم امکان فدای آن گرفتار بلا
آفتاب عمر او کرده غروب بی طلوع
گریه کن ای دیده از بهر امام اتقیا
اسکندر غفاری